قفل لب
دو روز زندگی شادی بکن تو
زسینه ریشه ی غصه بکن تو
که از غم جز مرارت تو چه حاصل
به خنده قفل لب های شکن تو
خودشناسى
آید سرآدم بد وخوب از خود اوست
گردى ِز ِچه ِبین دِگران علت دوست
در خوى خودت بکن کمى اندیشه
تا بازشناسى تو خودت که عجب عدوست
امید
امید مَکُش در ره طولانی توفیق
باسعی خودت با خم مشکل بده تطبیق
آنقدر برو سختی ره را نشناسان
زانو بزند سختی ره روی به تصدیق