دلگیر
دلگیرم از این نیست دلی دلگیرم
در ذهن کسی نیست زمن تصویرم
نه هست مرا چشم نه زآن اشکی من
من مانده ام وسیه سیه تقدیرم
جنبش
وجودم جنبشی بگرفته کان را
نباشد ساکنی جز آن تعالی
که ایمانم دهد شدت تکانی
که گویا آخر دنیاست بر پا
آشفته
دل آشفته ام سامان بخواهد
رهایی از غم دوران بخواهد
نشاط و عشق و امید و سعادت
همه از ایزد مَنّان بخواهد