سنگ نادانی
سنگی بنهاده ام جلو پای خویش
تا آن بکنم بهانه در راه پیش
گویم نتوانم بروم ازاین بیش
حال آنکه چه کس گول زنم خود درویش
سپاه غم
در حمله به ما سپاه غم هست عظیم
گر حمله کند عواقبش هست وخیم
اما به امید حق که نصرتش هست قرین
هرگز نشویم روبرویش تسلیم
بلا
یا رب ز بلا فتادنم دور بدار
ازهرچه هوی ست من تومهجوربدار
پر جذبه نمود برخلافت بودن
پا پس بکشیدن آن تو منصور بدار