کارایزد
چرا داری شکایت کار ایزد
که گه گاهی نوازش کرد گه زد
نوازش کرد چون تو راست رفتی
زدت چون پا نهادی بر نباید
بوسه مهر
باید بزنم روی لبت بوسه مهرم
باید تو گرفتار کنم حلقه ی سحرم
هرجا که کنی جای کنم جای همان جای
تا تور من افتی که تویی حوری بحرم
تنگ نظر
ای تنگ نظر تا به کی آخر تو کنی تنگ
آن دیده که از آن دل صاف تو شده سنگ
بگشای نظر ناظر خود را به نظر بین
کین دیده گشاید توزمانی که رود چنگ