سختی
زبان برشکوه بگشودم زسختی
ندا آمد تحمل کن تو لختی
که دنیا را بناباشد به سختی
عذاب آرد نشاند تو به تختی
لطف خدا
ازچشم توبینم همه رابارخدایا
گشتن همه ی خواسته ام ازتومهیا
احسان وکرم حق من ازرافت بی حد
دانم که زتو هست نه خلق توبه اجرا
توان
توان بازو خرد برسرهدف پیش
چرا باید بمانم همچودرویش
چرا کاری نباشد من کنم آن
چرا باید شود زین غم دلم ریش